معرفی کتاب| «یک شکوفه بیشتر»
به گزارش نوید شاهد استان قم، کتاب «یک شکوفه بیشتر» از مجموعه کتاب های گردآوری شده از حال و هوای دوران دفاع مقدس است که دربرگیرنده روایت زندگی و خاطرات از ایثار و سربلندی مردم شهر سرپل ذهاب می باشد.
کتاب «یک شکوفه بیشتر» به قلم خانم "مهری حسینی" از نویسندگان حوزه ایثار و شهادت به رشته تحریر درآمده و در سال 1399، با تعداد 120 صفحه، در هزار نسخه توسط انتشارات وثوق، منتشر شده است.
ذوق و هنر خانم مهری حسینی در زمینه شاعری بسیار است که توانسته است هم نویسنده و هم شاعر باشد؛ در این کتاب به شعرگویی پرداخته است و با قریحه و دستی که بر شعر دارد این اثرش را به وصف حال مردم شهر خودش یعنی «سرپل ذهاب» ثبت کرده است.
در صفحه 20 و 21 این کتاب، شعری با عنوان بازمانده شقایق را می خوانید؛
ایل بازمانده شقایقیم، یادمان نرفته است
مثل روزهای جنگ عاشقیم، یادمان نرفته است
هر چه هست و نیست پیش رو گذاشتیم تا نشان دهیم
بر سر وفای عهد صادقیم، یادمان نرفته است
بوی سیب می وزد هنوز، از حریم دستهایمان
بیگمان به این حساب لایقیم، یلدمان نرفته است
سر به شانه تفنگ هایمان سرودهایم کوچ را
با پر پرندگان موافقیم، یادمان نرفته است
از شکوه خاطرات سرخمان حماسه می چکد هنوز
راویان حجم آن دقایقیم، یادمان نرفته است
گرچه با فروتنی و ساده از کنار خود گذشته ایم
ما چکیدهای، از آن حقایقیم، یادمان نرفته است
شروه های سرخ عشق را سروده ایم، بی گمان هنوز
وارثان غیرت شقایقیم، یادمان نرفته است
قطعه، «وسفری دیگر...» در صفحه ۳۹ الی41 اینچنین آمده است؛
در این فضا بهار عاشقانه در زده است
که بوی عود، از تمام خاک سر زده است
چقدر میهمان برایتان رسیده است
که دشت در تدارک گل و سپیده است
و ازدحام جمعیت چقدر آشناست
شبیه روزهای جبهه رفتن شماست
وجب وجبب شکفته حجله ی ستارهای
و لاله سر زده کنار نعش پارهای
از این کناره ها نسیم پا گرفته است
به شوق چفیه هایمان نوا گرفته است
چه خوب می سراید از شکوه تان نسیم
مشامم آن پراست، از طراوت شمیم
نشستیم پای خاکریز بی صدا
که بشنویم، از نجابت پرنده ها
برادری میان جمع دم گرفته است
غرور ظلم را که دست کم گرفته است
دوباره شو میدود درون سینه ها
و جان تازه می دهد به زخم کینه ها
دل گرفته پرنده ها سبک شده است
و بغض سینه ها به یادشان تنک شده است
غروب، از مسیر جاده بی صدا رسد
به احترام لالهها برهنه پا رسد
تمام کوچه ها پر از گل شقایق است
و اشک ها که سرپناه چشم لایق است
نگاه آخرین دل از شما نمی کند
دل از نگاه عاشق خدا نمی کند
در این سفر برادران نظر به ما کنید
به وقت بدرقه برایمان دعا کنید
مفهوم شکفتن ( صفحه 61)
مرا به چشم باران همنوا کن
به مفهوم شکفتن آشنا کن
از این کوچه که سرشار شکوفه است
دلی عاشق برایم دست و پا کن
نسل آفتاب را در صفحه ۸۱ الی 83 می خوانید؛
شاید!
نگاهی شعله پوش
بغض سکوت می کند
در ازدحام تابوت های سرخ
شاید!
در لحظه های محزون داغی گرگرفته
کوله باری
سرشار از عطر ماندگار دلی سرگشته
می سپارد به دست باد
خاطراتش را
و نسیم
طراوت آن را
به مشام باغ میریزد
شاید!
طلوع پنجره ها
می زداید از نگاه کوچه
بوی خاموشی را
شاید!
نسل آفتاب
می اندیشد به فرصت گل
در فصل حادثه
تا منعکس شود...
حسی عاشقانه
در چشمان آینه